چهارشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۵ - ۰۸:۵۷
۰ نفر

همشهری دو - محمود قلی‌پور: مهرداد نشسته بود روی نیمکت کنار پیاده‌رو و پر شال چادر سیاه مادر را در دست داشت.

عزاداری

جمعيت زيادي توي خيابان‌ها بودند. نگاهش مدام به سمت صداي طبل و سنجي كه از دور مي‌آمد مي‌چرخيد و بعد به مادر نگاه مي‌كرد. صداي حزين نوحه‌خوان دسته عزاداري از دور شنيده مي‌شد. مادر چادرش را كمي جلو كشيد و شروع كرد به اشك‌ريختن. مهرداد 5ساله، سرش را زير صورت مادر برد و چادر را كمي كنار زد و گفت: «بازم داري گريه مي‌كني مامان؟» مادر دستي به‌صورت مهرداد كشيد و گفت: «نگران نباش پسرم». صدا نزديك‌تر شده بود. مهرداد ايستاده بود روي نيمكت كه دسته عزاداري را به خوبي ببيند. طبل بزرگي در ميان دسته عزاداري ديد و مرد تنومندي كه با حركت و هيجان خاصي بر آن مي‌كوبيد. مهرداد ناگهان نشست كنار مادرش. ديگر از آن شور و هيجان خبري نبود. چند ثانيه بعد رويش را از دسته عزاداري چرخاند. صداي نوحه‌خوان و سازها آنقدر زياد شده بود كه ديگر صدا به صدا نمي‌رسيد. مهرداد اما حرف‌هايش را به مادر گفت.

«چرا امسال بابا نيست كه منو ببره تو دسته هيئت؟ پارسال كه بچه‌تر بودم بابا منو برد اما امسال كه بزرگ‌تر شدم، بابا رفت. من اصلا از اين كارش خوشم نيومد». موقع گفتن اين جمله آخر، سرش را برگرداند سمت مادر. مادر كودك را در آغوش گرفت و اين بار شديدتر از قبل اشك ريخت. دسته عزاداري ايستاده بود چند متر آنطرف‌تر، كنار هيئت آقا سيدرضا؛ همان هيئتي كه هر سال پدر مهرداد 10 شب محرم را در آن سر مي‌كرد و روز تاسوعا و عاشورا طبال دسته عزاداري‌شان بود. مردها بين سينه‌زنان و زنجيرزنان دسته، چاي و شربت پخش مي‌كردند. نوحه‌خوان نغمه اندوهناكي را آغاز كرده بود، هوا ابري بود.

مادر از جايش بلند شد، دست مهرداد را گرفت،خواست از كنار هيئت رد شود كه يكي مادر و فرزند را شناخت. عكس پدر مهرداد دم در هيئت چسبانده شده بود. مادر، مهرداد را به سمت خانه مي‌كشاند، مهرداد اما نگاهش به تصوير پدر بود. آن كه آنها را شناخت، گفت: «حاج‌خانم، اينجا كه هيئت خودتونه، چرا بيرون هستيد؟» و بعد مهرداد را بغل كرد و گفت: «نمي‌خواي جاي بابا رو پر كني؟»

كنارطبل بزرگ، مهرداد كوچك‌تر به‌نظر مي‌رسيد، به زحمت ضربه به پوسته طبل مي‌زد، صداي ضربه‌اش بلند نبود اما خوشحال بود كه جاي پدر ايستاده است. جواني از نوحه‌خوان هيئت پرسيد: «اين بچه كيه؟» مرد گفت: «پسر محسن آقاست». جوان گفت: «همون كه شهيد مدافع‌حرم شد؟» نگاه مهرداد رفت سمت صداي گفت‌وگو.

کد خبر 348611

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha